شیرین زبونی امیر عباس
پسر گلم سلام امیدوارم حالت خوب باشه و ساحل زندگیت همیشه آرام و آرامش بخش باشه
عزیزکم الآن که این مطلب رو میذارم شما خواب هستید آخه امروز خیلی خسته شدید منزل دایی مامان مولودی بود به مناسبت ولادت امام حسن عسگری و شما هم بعد از اتمام جلسه حسابی با دخترخانومای ناز خاله جون مامان ،منظورم دوقلوها دنیا و سونیا هست حسابی بازی کردی البته اولش که اصلا تحویلشون نگرفتی بعد از اونکه حسابی اشک کوچولو ها را در آوردی مشغول بازی شدی. شاید بپرسی چرا اشکشون و در آوردم ؟دنیا و سونیا گریه میکردن و میگفتن بیا با هم بازی کنیم و مرتب یا به من میگفتن که خاله به امیر عباس بگو با ما بازی کنه و یا به مامانشون شما هم که تا خودتون کاری را نخواهید انجام نمی دید حتی بازی کردن
یه جمله بامزه که امروز گفتی که همه خیلی خوششون اومد این بود
خاله:طرز نگاه امیر عباس منو خیلی یاد امین جون (دایی جون شما)میندازه .امیر عباس ،منو نگاه
امیر عباس :(در حال نگاه کردن به خاله با چشای خیلی باز )ببین چشام آبیه ،آبیه
بعدش خاله کلی خندید و شما را حسابی بوسید