عید94
پسر گلم سلام امید وارم حالت خوب باشه و همیشه چون ماه تمام ،زیبا و کامل باشی
عزیزم نمی دونی چقدر دلم برا وبلاگ و مطلب گذاشتن تو وبلاگت تنگ شده بود اما به همان دلیل که قبلا گفتم فعلا از اینترنت و وبلاگ خبری نیست خوب بگذریم عید 94 هم به سلامتی تموم شد و چقدر زود تموم شدما هم بعد از دید و بازدید یه مسافرت یه روزه به شیراز داشتیم البته به قول بابا مأموریتی چرا؟ علتش امر خیری بود که برای دایی جون داشیم و اون مراسم نامزدی بود بعله به سلامتی دایی جون شما هم متأهل شد البته همچنان رقابت شما با دایی جون پابرجاست نمونه بارزش همون روز شیرینی خورون بود وقتی دایی جون با خانومش رفتن تو اتاق صحبت کنن شما در حال شیطنت بودی و متوجه نشدی بعد از چند لحظه که اومدی از مادر جون پرسیدی :
امیر عباس:مادر جون دایی جون کجاست ؟
مادر جون :تو اتاق ،داره با رویا جون صحبت میکنه
امیر عباس:(باحالت ناراحتی و حسرت)پس من چی
بعد گفتن تو اتاق منفجر شد از خنده همه دلشون و گرفته بودن
دو روز بعد از شیراز رفتیم شهر افوس زادگاه بابا و باز هم به قول بابا بهشت اصفهان،شهر چشمه ساران ،البته واقعا هم زیبا و قشنگه و بابایی راست میگه .سیزده بدر را هم به همراه خانواده ی مادر جون و مادر بزرگ رفتیم بیرون از خونه و حسابی خوش گذشت یه سری از عکسا رو برات میذارم امیدوار دوست داشته باشی